مداد سفید..

هر کجا هستی جهادی کار کن، جهاد ادامه دارد، جنگ ادامه دارد...

مداد سفید..

هر کجا هستی جهادی کار کن، جهاد ادامه دارد، جنگ ادامه دارد...

سلام محسن جان!

برادر شهیدم، غیرت شما کجا و بی غیرتی دولت مردان ما کجا؟!

دیگر دارد حالم بهم میخورد از این همه بی حیایی مثلا مسئولان کشور..

این یکی میرود که عزت مردمش حفظ شود، آن یکی در کمال بی غیرتی، خودکشی میکند که با قاتل برادر شهیدمان سلفی خفت بار بگیرد..

ببین کار بکجا رسیده است که این ناجوانمردان، نمایندگان اقشار مستضعف جامعه شده اند! همان هایی که خیانت هایشان در مجلس ششم، اظهر من الشمس است. دلم برای برادر شهیدم کباب است..

و من باز به این فکر میکنم که یک نظام چقدر میتواند مظلوم باشد..

خداوند از سر تقصیرات این قوم بی غیرت نگذرد که اینچنین بی آبرویی میکنند

مداد سفید

بعد از وقفه ای چند ماهه و تقریبا طولانی مدت، دوباره به وبلاگم باز میگردم...

این بار با تمام توان!

حاج احمد عزیز، این بار تو کمک حالم باش..

پس بنام خدایی که قلم را آفرید..

مداد سفید
در هفته ای که گذشت،بازار استعفای سریالی وزرای دولت داغ بود. بازاری که در آن نام وزارتخانه ای کما فی السابق سرلیست سیاهه ای بود که ناکارامدی دولت معتدل را جار میزد. وزارتخانه ای که وزیرش حتی از صد فرسخی فرهنگ هم رد نشده است. آقازاده ای که در عالم دین داری، کیلومترها از پدر پیرِ مریدش عقب تر ایستاده است. آقازاده ای که بعد از انقلاب، لباس روحانیت از تن برداشته و کت و شلوار را مناسب عقایدش دیده است. وصله ای ناجور برای وزارت فرهنگ که این وزارتخانه را به مترسکی بی خاصیت تبدیل کرده که فقط ظاهرش شبیه یک متولی فرهنگی ست و نه باطن تهی از فرهنگش.
زبان از بیان تمام این بی تدبیری ها و کم فروشی های وزارت خانه ی متبوع، قاصر است، چرا که ما هرچه در این سه سال و اندی از خیانت هایش گفتیم، مصداق « یاسین در گوش خر خواندن » بود و در نهایت متهم شدیم به مشتی بی سواد و بی شناسنامه.
استعفای پی در پی وزرا که یکی پس از دیگری تقدیم دولت شد چه معنایی جز اجبار خود دولت به این کناره گیری ها را دارد؟  دولتی که عادت کرده است به قلدری، به اینکه به بهانه ی نارضایتی مردم از این وزارتخانه ها، از ایشان بخواهد محترمانه مسند وزارت را رها کرده و از محضر دولت مرخص شوند. سوال اینجاست که اگر روحیه سرهنگی حضرات دولتی بر درو کردن کابینه کار خوبی بود، پس چرا در آخرهای عمر دولت به یاد رئیس جمهور حقوق دانمان افتاده است! و کیست که نیات شوم دولتی هارا از این تغییرات نداند..
اوضاع این روزهای کشور با بازی هایی که تیم معتدل دولت به راه انداخته اند، برای ملتی که حیثیت، برایشان از نان شب مهم تر است، بسیار نگران کننده است. نگران آینده ای که دارد لا به لای زیاده خواهی ها و دروغ ها از بین میرود.
علی الدوام آنچه اتفاق افتاده است، نه عنوان « ترمیم کابینه » را دارد، بلکه حیله ای ست از هزاران مکر رئیس جمهور معتدل که خیلی وقت است انقلابی بودن را سه طلاقه کرده است. رئیس جمهوری که فقط به فکر پیروزی در انتخابات آینده است. حتی اگر این پیروزی به بهای فروختن عزت و حیثیت جمهوری اسلامی به مشتی نفوذی و پادوی استکبار تمام شود.
مداد سفید

جریان هنجار شکن اصلاح طلب از همان آغاز روی کار آمدن، با تکیه بر شعارهایی واهی روند نفوذ در مناصب سیاسی را در پیش گرفته و پس از تسخیر کرسی های مجلس ششم، دیگر پست های کلیدی کشور را نیز از آن خود کرده است. این شعار های رنگارنگ که با عناوین مختلفی همچون: فضای باز سیاسی، آزادی بیان، زنده باد مخالف من، دمکراسی و... پا به عرصه ی وجود نهاده است، از جمله ی شعار هایی ست که همواره اصلاح طلبان خود را معیار تمام عیار این واژه ها و رقیب را تندرو قلمداد میکنند.

زمانی با ژستی خاص زیباترین شعار در تاریخ سیاسی ایران را از آن خود می دانستند، در میتینگ هایشان بار ها و بار ها "زنده باد مخالف من" را تکرار میکردند، آخرش شدند همان هایی که به هم کیشان خود هم رحم نکردند!!

مرور رفتار های سیاسی جریان اصلاحات در همین چند سال گذشته نمونه هایی از عدم تحمل انتقاد در جریان مدعی آزادی بیان را به نمایش میگذارد، دیگر مشت اصلاح طلبان و حامیان آنها برای مردم باز شده و حنای شعارهایشان در پیشگاه ملت ایران رنگ باخته است، همان روزی که افشاگری صادق خرازی درباره کمک گرفتن های اصلاح طلبان از خارج از کشور را تحمل نکردند، یا رای الهه راستگو در انتخابات شورای شهر را برنتابیدند و وی را از حزب اسلامی کار اخراج کردند! و یا مصاحبه ی سجادیان، مدیر مسئول روزنامه توقیف شده کارگزاران با یکی از خبرگزاری ها درباره ی حمایت کارگزاران از کاندیدای اصلاح طلب را تحمل نکردند تا او را هم بایکوت خبری کنند..

با مرور تنها بخشی از کارنامه اصلاح طلبان در برخورد با منتقدان هم کیش، میتوان به خوبی فهمید که شعار های این جریان چقدر رنگ واقعیت به خود گرفته است!!! شعار های توخالی که حامیانشان در دانشگاه ها هم دل بدان بسته اند و تمام قد از آن دفاع میکنند.

همان روزی که در دانشگاه ها دم از آزادی بیان زدند و برای صفار هرندی لنگه کفش پرتاب کردند،یا همان روزی که از جامعه ی مدنی حرف زدند و خاتمی را هم هو کردند..انجمن های التقاطی کارشان فریاد زدن شعار هایی ست که بزرگانشان برایشان هجی میکنند، بی آنکه اشرافیتی به معنای آنها داشته باشند، فضای کنونی دانشگاه ها پر از جریانهایی ست که خودشان چیزی ندارند که با آن ابراز وجود کنند و فقط زبان گویی احزاب برباد رفته ای هستند که تنها راه نفوذشان به دانشگاه اینانند..

فعلا همین...


مداد سفید


به این فکر میکنم که  برای اولین بار چه کسی مرا به نوشتن ترغیب کرد؟ چه کسی مرا شیر کرد که بنویسم؟

میدانم که کم نبودند آدم هایی که بادم کردند و گفتند که میتوانم بنویسم و خوب مینویسم. حرف های مزخرفی که مرا تشویق میکردند که قلم فرسایی کنم.

مداد سفید